هیسسس



+مرخصی گرفتم آخر این ماه برم ملتو سورپرایز کنم اگه به هر دلیلی کنسل نشه رفتنم.

+حلقه ژله ای کمرو اخوی انداخته بالای حموم! درشم قفل کرده! به شدت وسایل منو دور میریزه! مثل گلهای نیمه جونم روی سینک ظرفشویی که دور ریخته!
دیشب هوس حلقه زدن کردیم! و طی یه عملیات محیرالعقول رفتم بالای چارپایه حلقه رو بردارم که دستمان کوتاه و خرما بر نخیل! از شعله پخش کن روی گاز کمک گرفتم! حالا پهلوم کبوده!

+این همه کفش لباسهای رنگی رنگی پوشیدم اب از اب ت نخورد! ولی این تهرون لنتی با هوای الوده ش. هر چی پالتو و مانتو و کفش  وشلوار و کیف سفیدداشتم بعد 1-2 هفته استفاده، چرکی و کثیف میکنه! دیگ از پس شستن و تمیز کردنش برنمیام! زین پس مشکی پوش میشویم. شکلک دختری که از سابوندن کتونی سفیدش ساییده شده
+ من دام میرم پیاده روی بااجزتون

از استخر پیاده میام، سر راه ‌میرم فروشگاه، فقط واسه تماشا! من هیچی لازم ندارم!
که بعد یه ساعت با سه تا مشما گنده میام بیرون! جلوتر چند تا کاکتوس میگیرم.
میرسم خونه. قابلمه رو میزارم رو گاز!
مایو رو پهن میکنم رو بند! پکیجو روشن میکنم!
تو اشپزخونه مشغول جابجایی خریدها میشم، میوه هایی که ظهر گرفتم میزارم تو سبد و داخل یخچال! اب جوش اومده ، برنج و میریزم تو قابلمه!
کرم ضدلک گیاهی که گرفتم برمیدارم و جلو اینه میزنم به صورتم!
نبات و تیکه تیکه میکنم برا چایی،و میریزم تو ظرف!
آشپزخونه رو مرتب میکنم
برنجو آبکش و دم میکنم. جوجه ها روبا روغن و ادویه میریزم تو تابه و میزارم رو شعله ملایم گاز!
کلللللی ظرف هست برا شستن. میسابم و میشورم و زنگ میزنم به مامان که میگه نشسته و داره عکسای منو از گوشی نیگا میکنه :/ چه غم انگیز! دلم تنگ میشه برای مامان!! :((
بهش میگم حالا میفهمم ساعتها تو اشپزخونه چکار میکردی. چقد کار ِ خونه وقت میگیره. 
 گله میکنم از کلاس شنا که دختر بچه ای موقع اموزش، چن بار با پا اومد تو پهلوم. حس میکنم کلیه م افتاد کف لگنم! و هنوز م درد داره. مامان میخنده بهم! و دلم روشن میشه.



آخرین جستجو ها